یک نفس نوشتن هم چیزی است برای خودش
آدمیزاد تحت هر شرایطی تنهاست. این تنهایی یعنی یک فضای خالی و بزرگ که با هیچ چیزی به طور قطعی پر نمی شود. بعضی ها بلدند طوری در این فضای بزرگ زندگی کنند که تنهایی را کمتر حس کنند. آنها شرایطی را برای خودشان ایجاد می کنند که فضا را کمی قابل تحمل کند. مثلن نقاش می شوند و نقاشی می کشند یا خوشنویس می شوند و خوشنویسی می کنند یا سازی به دست می گیرند یا قلمی بر کاغذ. از این همه آرامبخشی که می شود نام برد، من نوشتن را انتخاب کردم. من که نه. در واقع این نوشتن بود که من را انتخاب کرد و حالا، مدتی که نمی نویسم بدجور حالم بد می شود. در ظاهر همه چیز سر جای خودش است. ولی واقعیت این است که چیزهایی مدام تغییر می کنند. مثل کسی که در جاده رانندگی می کند و باید حواسش باشد که اگر جاده پیچید، او هم بپیچد. اما همین راننده احتیاج دارد گاهی که چشمه ای یا درختی دید، بزند کنار؛ کمی استراحت کند. به مسیر پشت سر نگاه کند و تصمیم بگیرد از کدام مسیر راه را ادامه دهد. نوشتن برای من حکم همان توقف کوتاه مدت کنار برکه ای و زیر درختی است. به این توقف احتیاج دارم. پس می نویسم.