ترانه ای که دوست می دارم

این ترانه ی جولیا پطرس را هروقت می شنوم حس عجیبی پیدا می کنم. این که یک خواننده ی مسیحی آن قدر لبنان و جنگ ۳۳ روزه برایش مساله باشد که برود آهنگی بخواند و تقدیمش کند به رزمندگان حزب الله. این ترانه چنان پرغرور خوانده شده است که بعد از چند سال هنوز که می شنوم نمی توانم دوستش نداشته باشم.

استمعت الى رسالتكم وفيها العز والايمان فانتم مثلما قلتم رجال الله في الميدان ووعد صادق انتم وانتم نصرنا الاتي وانتم من جبال الشمس عاتية على العاتي احبائي بكم يتحرر الاسرى بكم تتحرر الارض بغضبتكم بقبضتكم يصان البيت والعرض بناة حضارة انتم وانتم نهضة القيم وانتم خالدون كما خلود الارز في القمم وانتم مجد امتنا وانتم القادة وتاج رؤوسنا انتم وانتم السادة أحبائي نقبل نبل اقدام بها يتشرف الشرف بعزة ارضنا انغرست فلا تكبو وترتجف بكم سنغير الدنيا وتسمع صوتنا القدر بكم نبني الغد الاحلى بكم نمضي وننتصر

این ترانه را اینجا بشنوید:

http://www.youtube.com/watch?v=DJi_8uch-pA

 

شیک و تمیز

فولدر موسیقی هایم را باز می­ کنم؛ قطعه ی (the source) سامی­ یوسف  را انتخاب و play  می­ کنم. همین­ طور که گوش می­ کنم و لذت می­ برم به این فکر می­ کنم که چرا هیچ­ وقت مسلمانان ایرانی نمی­ خواهند تصویری زیبا از اسلام نشان بدهند. آیا بلد نیستند؟ موانعی هست؟ وظیفه ی مسوولین دولتی است؟ وظیفه­ ی آخوندهاست؟سرمایه می­ خواهد؟ شاید همه­ ی این­ هاست. همیشه خواسته­ ام مسلمان باشم و به مسلمان بودنم افتخار کنم. شیک بپوشم و عطرهای روز بزنم و برای خوردن غذا به رستوران های درجه یک ( نه الزامن گران قیمت) بروم و... می­ خواستم به همه نشان بدهم که مسلمان بودن با شیک بودن و به اصطلاح باکلاس بودن هیچ منافاتی ندارد. من دخترهای نجیب و مسلمان کشورهای اروپایی  و امریکایی را که می­ بینم کیف می­کنم. بس که خوب می­ پوشند و همیشه ته چهره شان یک شادی برخاسته از ایمانی هست که انگار ما ایرانی ها از آن محرومیم. نمی­ دانم این فقری که به اسلام می­ چسبانیم از کجا آمده است و چه کسانی می­ خواهند به اسم ساده زیستی و قناعت ، اسلام را دینی موافق فقر و بدبختی نشان دهند؟ چرا انقدر روی چادر اصرار می­ کنند و نمی­ پذیرند که می­ شود شیک پوشید و حدود شرعی را نیز رعایت کرد. می­ شود ماه رمضان را دوست داشتنی کرد تا اسمش بشود جشن رمضان. می­ شود برای رسیدن این جشن، انتظار کشید و وقتش که رسید با لباس­ های زیبا و کنسرت موسیقی و گل و لبخند به استقبالش رفت. می­ شود بهترین خاطرات زندگی را از عید مبعث و عید غدیر و عید فطر و عید نیمه­ ی شعبان داشت. می­ شود مساجدمان معماری باحساب و کتابی داشته باشد و معماری داخلی­ اش به دست بهترین طراحان انجام بگیرد. من دلم می­ خواهد توی مسجادمان عروسی بگیریم یا کلاس درس بگذاریم و جلسات مشاوره یا حتی در حیاتش مسابقه گل کوچک. مثل زمان پیامبر. دلم می­خواهد مسجدی که نامش را گذاشته­ اند خانه­ ی خدا تا صبح درش باز باشد و من هروقت دلم دارد از غصه می­ ترکد بیایم مسجد و به قول قدیمی­ ها استخوان سبک کنم. نمی­ شود ؟

محمدرضا شهیدی­ فرد و تیمش را دوست می­ دارم چون کارشان را بلدند. حرفه­ ای و غیرمستقیم پیام می­ دهند. شیک و تمیزند. به فرم همان قدر اهمیت می­ دهند که به محتوا. خلاق­ اند.نبودنشان، از پارسال تا حالا اذیتم می­ کند. سامی یوسف را دوست می­دارم. نه به خاطر ترانه­ هایش. بلکه به این خاطر که تصویری زبیا و در شان اسلام در کلیپ­ ها و کنسرت­ هایش می­ بینیم.متاسفم از اینکه در کشورم، تصویر اسلام اینقدر مغشوش است. اسلامی که برای من دین فقر و شلختگی و بی­ برنامگی و ماتم و تعصب نیست!