رفتار حرفه ای و هوشمندانه در دنیای نشر
آخرین مکتوب رضا امیرخانی اثری است قابل تامل! از یک سو در حوزه ی ادبیات داستانی به جرات می توان گفت نظیر نوشته ای اینچنین جامع و چند وجهی که حرف به حرفش سنجیده و حساب شده باشد، نداشتیم و از سوی دیگر اغراق که یکی از عناصر متداول تولید اثر ادبی است، این روزها دیگر در نوشته ی کمتر نویسنده ای یافت می شود. قیدار با تمام تازگی در لحنی که دارد ( که البته اگر برای ما تازه است برای پدرانمان خاطره به حساب می آید) و تلاشی که نویسنده اش برای احیای سیرتی به نام "جوانمردی" کرده است، جذابیت کارهای گذشته ی امیرخانی را ندارد. یادم هست که " من او" را دو سه روزه خواندم و حتی "ناصر ارمنی" را زودتر از "قیدار" تمام کردم. این عدم جذابیت جای بحثی مفصل دارد و باید واکاوی کرد که چرا رمان های ایرانی مخاطب محدودی دارند و نیز چرا کمتر نویسنده ای در میان کتاب خوان ها آثارش با اقبال مواجه می شود و سوالاتی از این دست؛ و البته این امیرخانی است که توقعات ما را از کتاب هایش بالا برده است.
نکته ای که کمتر کسی به آن توجه می کند، انتشار کتاب های امیرخانی در " افق" است. افق ناشری است حرفه ای و البته خصوصی. این دو خصیصه یعنی حرفه ای و خصوصی بودن در این زمانه ی ناخوش احوال که اوضاع نشر کج دار و مریض(مریز) است، چیزی است که به راحتی به دست نمی آید. کتاب های نشر افق چه به لحاظ فنی و ظاهری و چه به لحاظ محتوایی آثاری شسته و رفته هستند با کمترین ضریب اشتباه. امیرخانی حواسش بوده که کتابش اولاً دست ناشر دولتی نباشد( چنان که "من او" و "ارمیا" را همین اواخر از سوره ی مهر کشید بیرون) و ثانیاً کتاب هایی که برایشان زحمت کشیده از چنان آراستگی برخوردار باشند که شان کتاب ها می طلبند. این توجه را کاش باقی نویسندگان هم داشته باشند.